جنگ، با تمام مظاهر وحشیانهاش، نمایانگر یک اختلال عمیق و فاجعهبار در هستی انسان است. فراتر از ویرانیهای آشکار زیرساختها و تلفات غمانگیز جانی، یک چشمانداز به همان اندازه فراگیر و اغلب نامرئی از رنج روانشناختی نهفته است. به عنوان یک روانشناس، وظیفه حرفهای و اخلاقی من این است که پیامدهای پایدار سلامت روان ناشی از درگیریها را برجسته کنم، با این درک که این زخمها میتوانند برای نسلها باقی بمانند و بر افراد، خانوادهها، جوامع و در واقع، بر تار و پود خود جامعه تأثیر بگذارند.
این مقاله از نیک آرام به عوامل روانشناختی چندوجهی جنگ بر جمعیتهای آسیبدیده مختلف میپردازد و متعاقبا، خدمات روانشناختی حیاتی را که برای کاهش این رنج و تقویت تابآوری طراحی شدهاند، بررسی میکند.
زخمهای نامرئی، عوامل روانشناختی جنگ بر انسانها
تأثیر روانشناختی جنگ یکپارچه نیست؛ بلکه بسته به نقش فرد، میزان مواجهه، سن، آسیبپذیریهای از قبل موجود، و مدت و شدت درگیری، به طور قابل توجهی متفاوت است. با این حال، برخی از رشتههای مشترک تروما، فقدان و پریشانی عمیق در تجربیات همه کسانی که در چنگال آن گرفتار شدهاند، تنیده شده است.
۱. سربازان
کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت میکنند، در معرض مجموعهای منحصر به فرد از استرسها قرار میگیرند که میتواند به طور پاکنشدنی چشمانداز روانشناختی آنها را تغییر دهد. مواجهه مکرر با موقعیتهای مرگ و زندگی، مشاهده خشونتهای هولناک، از دست دادن همرزمان، و معضلات اخلاقی ذاتی در جنگ به شیوع بالای اختلالات روانی کمک میکند.
- اختلال استرس پس از سانحه (PTSD): این شاید شناختهشدهترین آسیب روانشناختی جنگ است. PTSD با علائم مزاحم (مانند: فلاشبکها، کابوسها، افکار مزاحم درباره تروما)، رفتارهای اجتنابی (مانند: اجتناب از یادآوریهای تروما، بیحسی عاطفی)، تغییرات منفی در شناخت و خلق و خو (مانند: باورهای منفی پایدار درباره خود یا جهان، کاهش علاقه به فعالیتها، بیتفاوتی) و تغییرات بارز در برانگیختگی و واکنشپذیری (مانند: بیشهوشیاری، واکنش اغراقآمیز به غافلگیری، تحریکپذیری، اختلالات خواب) مشخص میشود. تحقیقات نشان میدهد که شیوع PTSD بسته به دوره خدمت و میزان مواجهه با نبرد متفاوت است؛ مطالعات نشان میدهند که ۱۵٪ از کهنهسربازان عملیات آزادی عراق (OIF) و عملیات آزادی پایدار (OEF) در سال گذشته دچار PTSD بودهاند و ۲۹٪ در مقطعی از زندگی خود. برای کهنهسربازان رزمی به طور کلی، نرخها میتواند تا ۱۷٪ گزارش علائم باشد، با ۳۰٪ که پیشبینی میشود دچار یک بیماری روانی شوند. زنان کهنهسرباز اغلب نرخهای بالاتری از PTSD (حدود ۱۳-۲۴٪) نسبت به مردان کهنهسرباز (۶-۱۴٪) را تجربه میکنند، که بخشی از آن به دلیل عواملی مانند ترومای جنسی نظامی (MST) است.
- آسیب مغزی تروماتیک (TBI): اغلب “آسیب امضای” جنگ مدرن نامیده میشود، TBI، به ویژه TBI خفیف (ضربه مغزی)، اغلب با ترومای روانشناختی همزمان رخ میدهد. علائم TBI (مانند: سردرد، سرگیجه، تحریکپذیری، مشکلات حافظه، مشکل در تمرکز) میتوانند با علائم PTSD و سایر بیماریهای روانی همپوشانی داشته و آنها را تشدید کنند، که تشخیص و درمان را پیچیدهتر میکند.
- اختلالات افسردگی و اضطراب: فراتر از PTSD، کهنهسربازان به طور مکرر دچار اختلال افسردگی اساسی و اختلالات اضطرابی مختلف (مانند: اختلال اضطراب فراگیر، اختلال پانیک) میشوند. افسردگی میتواند به صورت غم و اندوه پایدار، از دست دادن علاقه، خستگی، تغییر در خواب و اشتها، و افکار خودکشی ظاهر شود. به عنوان مثال، مشخص شده است که کهنهسربازان جنگ خلیج فارس بیش از دو برابر جمعیت عمومی در معرض خطر افسردگی قرار دارند.
- اختلالات مصرف مواد (SUDs): بسیاری از رزمندگان ممکن است به الکل یا مواد مخدر به عنوان یک مکانیسم مقابله با درد روانشناختی، اختلالات خواب و ناتوانی در تنظیم عاطفی مرتبط با تجربیات زمان جنگ خود روی آورند. این میتواند منجر به ایجاد یا تشدید SUDs شود و یک بیماری مشترک پیچیده ایجاد کند که نیاز به درمان یکپارچه دارد.
- خطر خودکشی: به طرز غمانگیزی، کهنهسربازان در مقایسه با جمعیت عمومی غیرنظامی، با خطر خودکشی به طور قابل توجهی بالاتری مواجه هستند. این یک نگرانی حیاتی برای سلامت عمومی است که اغلب به بار تجمعی PTSD، آسیب اخلاقی، افسردگی، سوءمصرف مواد، انزوای اجتماعی و دشواریها در بازگشت به زندگی غیرنظامی مرتبط است. طبق آخرین دادهها، تقریباً
- از دست دادن هویت و چالشهای بازگشت به جامعه: خدمت نظامی حس قوی هویت، هدف و رفاقت را تقویت میکند. بازگشت به زندگی غیرنظامی میتواند به طور عمیقی سردرگمکننده باشد. کهنهسربازان ممکن است با از دست دادن هویت نظامی، یافتن شغل غیرنظامی، پیمایش هنجارهای اجتماعی متفاوت، و احساس بیگانگی از کسانی که تجربیات مشابهی نداشتهاند، دست و پنجه نرم کنند. این میتواند منجر به انزوای اجتماعی، فشار بر روابط و حس طولانی مدت بیجایی شود.
۲. غیرنظامیان در مناطق درگیری
غیرنظامیان، به ویژه کسانی که در میان درگیریهای فعال زندگی میکنند، اغلب بدون آموزش، تجهیزات یا ساختارهای حمایتی فوری در دسترس پرسنل نظامی، متحمل بیشترین آسیبهای روانشناختی جنگ میشوند. تجربیات آنها با مواجهه مزمن با خشونت، بیثباتی و فقدان عمیق مشخص میشود.
- مواجهه مستقیم با خشونت: غیرنظامیان به طور مکرر شاهد یا قربانی گلولهباران، بمباران، تیراندازی، شکنجه، خشونت جنسی و آوارگی اجباری هستند. این مواجهه مستقیم منجر به نرخهای بالای تروما میشود. مطالعات نشان میدهند که بیش از نیمی از غیرنظامیان در مناطق درگیر جنگ دچار سلامت روانی ضعیف هستند، با نرخهای PTSD، افسردگی و اضطراب دو تا سه برابر بالاتر از جمعیتهای غیرمواجهه. به عنوان مثال، نرخ شیوع PTSD در میان غیرنظامیان در مناطق جنگزده تا ۱۵-۳۷٪ و حتی در مناطق به شدت آسیبدیده مانند بخشهایی از فلسطین (۶۸.۹٪ در برخی مطالعات) گزارش شده است.
- استرس مزمن و بیشهوشیاری: زندگی در معرض تهدید دائمی، با خشونت غیرقابل پیشبینی و ناامنی فراگیر، حالت استرس مزمن و بیشهوشیاری را القا میکند. این حالت “همیشه فعال” سیستم عصبی را خسته میکند و منجر به اختلالات خواب، تحریکپذیری، مشکل در تمرکز و بیماریهای جسمی میشود.
- غم و فقدان: غیرنظامیان نه تنها برای اعضای خانواده و دوستان از دست رفته، بلکه برای نابودی خانهها، جوامع، معیشت، میراث فرهنگی و حتی شیوه زندگی خود، غم و اندوهی طاقتفرسا را تجربه میکنند. این غم پنهان، که اغلب به دلیل بحرانهای مداوم مورد توجه یا عزاداری قرار نمیگیرد، میتواند منجر به افسردگی طولانی مدت و ناامیدی شود.
- ترس از ایمنی و عدم قطعیت آینده: ترس دائمی از ایمنی خود و عزیزان، همراه با عدم قطعیت عمیق در مورد آینده، محیطی مناسب برای اختلالات اضطرابی ایجاد میکند. کودکان به طور خاص ممکن است از ترس شدید، حملات پانیک و کابوسها رنج ببرند و مسیرهای رشد طبیعی آنها به شدت مختل شود.
- کودکان: کودکان در مناطق درگیری به طور منحصر به فردی آسیبپذیر هستند. مواجهه با خشونت در طول دورههای حیاتی رشد میتواند منجر به تروماهای رشدی، اختلال در تنظیم عاطفی، اختلال در رشد شناختی و مشکلات در تشکیل دلبستگیهای ایمن شود. آنها ممکن است رفتارهای پرخاشگرانه، گوشهگیری یا رفتارهای پسرفته از خود نشان دهند. تأثیر طولانیمدت میتواند بر هویت، رشد اجتماعی و موفقیت تحصیلی آنها تأثیر بگذارد و چرخههای خشونت و محرومیت را تداوم بخشد. تنها در غزه، بیش از ۵۰۰,۰۰۰ کودک حتی قبل از تشدید اخیر، نیاز به حمایت روانشناختی و اجتماعی-روانی داشتند، رقمی که انتظار میرود به شدت افزایش یابد.
۳. پناهندگان و آوارگان
عمل آوارگی اجباری، چه به عنوان آوارگان داخلی (IDPs) و چه پناهجویان در کشورهای دیگر، زخمهای روانی اضافی را بر پریشانیهای از قبل موجود مرتبط با جنگ اضافه میکند.
- ترومای آوارگی: ترک همه چیز آشنا – خانه، جامعه، شبکههای اجتماعی و معیشت – خود یک تجربه عروقاً آسیبزا است. سفر به سوی امنیت اغلب شامل خطرات اضافی، خشونت و ناامنی است.
- استرس فرهنگی (Acculturative Stress): پس از ورود به کشور میزبان جدید، پناهندگان با چالشهای عظیم سازگاری مواجه میشوند. موانع زبانی، تفاوتهای فرهنگی، تبعیض، وضعیت حقوقی نامشخص، و مشکلات در یافتن شغل و مسکن به استرس فرهنگی کمک میکند و مشکلات سلامت روان موجود را تشدید میکند.
- ناامنی مداوم: بسیاری از پناهندگان همچنان در شرایط ناپایدار زندگی میکنند، چه در اردوگاههای پرجمعیت و چه در مواجهه با تبعیض و مشکلات اقتصادی در جوامع میزبان، که مانع از بهبودی روانشناختی میشود.
- غم طولانی مدت و از دست دادن امید: ماهیت مداوم آوارگی آنها و از دست دادن ارتباط با سرزمین مادری میتواند منجر به غم و اندوه طولانی مدت و احساس عمیق ناامیدی برای آینده شود.
- نرخهای بالای اختلالات روانی: پناهندگان و آوارگان نرخهای بسیار بالایی از بیماریهای روانی را نشان میدهند. فراتحلیلها نرخ شیوع PTSD را در حدود ۲۳-۳۱٪، افسردگی را در ۲۹-۳۸٪ و اضطراب را در حدود ۳۰-۳۸٪ نشان میدهند که اغلب با بیماریهای مشترک قابل توجهی همراه است.
۴. خانوادههای سربازان و قربانیان
اثرات موجی جنگ بسیار فراتر از کسانی است که مستقیماً در معرض درگیری قرار گرفتهاند. خانوادههای سربازان، به ویژه کسانی که با آسیبهای روانی بازمیگردند، و خانوادههای قربانیان غیرنظامی نیز متحمل فشار روانشناختی قابل توجهی میشوند.
- ترومای ثانویه و غیرمستقیم: اعضای خانواده اغلب دچار ترومای ثانویه میشوند، که پریشانی عزیزشان را جذب میکنند، یا ترومای غیرمستقیم از مشاهده رنج آنها یا شنیدن روایتهای آسیبزایشان.
- بار مراقبتکننده: همسران و والدین کهنهسربازان مبتلا به PTSD مزمن یا TBI اغلب بارهای مراقبتکننده عظیمی را بر عهده میگیرند، که منجر به استرس، فرسودگی شغلی، افسردگی و اضطراب خودشان میشود.
- اضطراب و غم: خانوادههای اعضای خدماتی مستقر با اضطراب دائمی در مورد ایمنی عزیزانشان زندگی میکنند. برای کسانی که اعضای خانوادهشان کشته یا ناپدید میشوند، غم عمیق است، و اغلب با شرایط جنگ پیچیده میشود.
- اختلال عملکرد خانواده: آسیبهای روانشناختی جنگ میتواند روابط خانوادگی را تحت فشار قرار دهد و منجر به شکست در ارتباطات، افزایش درگیری، خشونت خانگی و از هم پاشیدگی خانواده شود. کودکان در چنین خانوادههایی ممکن است مشکلات عاطفی و رفتاری را تجربه کنند.
۵. تأثیرات بلندمدت اجتماعی
جنگ زخمهای روانشناختی جمعی را به جا میگذارد که میتواند در طول نسلها باقی بماند و انسجام اجتماعی را تضعیف کند.
- ترومای بیننسلی: ترومای حلنشده یک نسل میتواند از طریق مکانیسمهای مختلف، از جمله سبکهای فرزندپروری، انتقال روایی، و حتی تغییرات اپیژنتیک، به نسل بعدی منتقل شود، که منجر به افزایش آسیبپذیری در برابر مسائل سلامت روان در نسلهای بعدی میشود.
- فرسایش انسجام اجتماعی و اعتماد: درگیریهای طولانی مدت اغلب اعتماد در جوامع، بین گروههای قومی، و در نهادهای دولتی را از بین میبرد، که آشتی و بازسازی پس از درگیری را چالشبرانگیز میکند.
- عادیسازی خشونت: زندگی در منطقه جنگی میتواند افراد را نسبت به خشونت بیحس کند و منجر به عادیسازی پرخاشگری و به طور بالقوه نرخهای بالاتر خشونت در جوامع پس از درگیری شود.
- محرومیت اقتصادی: تخریب معیشت و زیرساختها با ایجاد استرسهای مداوم مرتبط با فقر، ناامنی غذایی، و عدم دسترسی به نیازهای اساسی، مشکلات سلامت روان را تشدید میکند.
خدمات روانشناختی، التیام زخمهای نامرئی
با توجه به تأثیر گسترده و فراگیر روانشناختی جنگ، خدمات روانشناختی جامع و قابل دسترس نه تنها مفید، بلکه برای بهبودی، آشتی و صلح پایدار کاملاً ضروری هستند. این خدمات باید چندوجهی، متناسب با مراحل مختلف مواجهه، و حساس به فرهنگ باشند.
۱. سطوح مداخله
حمایت روانشناختی برای جمعیتهای آسیبدیده از جنگ اغلب از یک رویکرد چندلایه پیروی میکند، که ابتدا به نیازهای فوری میپردازد و سپس به مداخلات طولانیمدت و فشردهتر میپردازد.
- فاز فوری/حاد (مداخله در بحران): درD بلافاصله پس از حوادث آسیبزا یا در طول درگیریهای جاری، تمرکز بر ثبات و ایمنی است.
- کمکهای اولیه روانشناختی (PFA): این یک رویکرد انسانی، حمایتی و عملی برای کمک به افراد در پریشانی است، با تمرکز بر ارائه راحتی، کمک عملی، اتصال افراد به شبکههای حمایتی، و محافظت از آنها در برابر آسیب بیشتر. این کمکها توسط افراد عادی آموزشدیده و متخصصان ارائه میشود.
- شبکههای حمایتی اولیه: ایجاد فضاهای امن، گروههای حمایتی اجتماعی، و طرحهای حمایت همتایان میتواند به افراد کمک کند تا شوک و ترومای اولیه را در یک محیط جمعی پردازش کنند و انزوا را کاهش دهند.
- بررسی اولیه (با احتیاط): در حالی که بررسی اولیه و تک جلسهای برای تروماهای جمعی تا حد زیادی به عنوان احتمالاً بیفایده یا حتی مضر رد شده است، جلسات گروهی یا فردی با ساختار دقیق در روزهای پس از یک رویداد، متمرکز بر حمایت و عادیسازی واکنشها به جای پردازش عاطفی شدید، میتواند مفید باشد.
- مداخله زودهنگام: با فروکش کردن بحران فوری، مداخلات زودهنگام با هدف جلوگیری از تشدید علائم و ترویج تابآوری انجام میشوند.
- رواندرمانی (Psychoeducation): ارائه اطلاعات در مورد واکنشهای رایج به تروما، تکنیکهای مدیریت استرس، و استراتژیهای مقابلهای به عادیسازی تجربیات و توانمندسازی افراد برای مدیریت پریشانی خود کمک میکند.
- گروههای حمایتی مبتنی بر جامعه: گروههای تسهیلگر فضایی امن را برای افراد فراهم میکنند تا تجربیات خود را به اشتراک بگذارند، ارتباطات اجتماعی ایجاد کنند، و مکانیسمهای مقابله جمعی را توسعه دهند.
- آموزش مبتنی بر مهارت: آموزش مهارتهای عملی برای کاهش استرس، تنظیم عاطفی، و حل مسئله میتواند افراد را به ابزارهایی برای مقابله با چالشهای مداوم مجهز کند.
- فاز طولانیمدت/مزمن (درمان بالینی): برای افرادی که دچار بیماریهای روانی پایدار و مختلکننده میشوند، درمانهای بالینی مبتنی بر شواهد حیاتی هستند.
- رواندرمانیهای مبتنی بر شواهد
- درمان شناختی رفتاری (CBT): سنگ بنای درمان تروما. CBT متمرکز بر تروما (TF-CBT) به طور خاص برای کودکان و نوجوانان اقتباس شده است، در حالی که مواجهه طولانیمدت (PE)، نوع خاصی از CBT، شامل رویارویی تدریجی با خاطرات، احساسات و موقعیتهای مرتبط با تروما برای کاهش اجتناب و عادت به پریشانی است.
- حساسیتزدایی و بازپردازش از طریق حرکات چشم (EMDR): یک درمان مورد تأیید تجربی برای PTSD است که شامل تحریک دوطرفه (مانند حرکات چشم) در حین یادآوری خاطرات آسیبزا است و به پردازش آنها و کاهش شدت عاطفی کمک میکند.
- درمان مواجهه روایتی (NET): یک رویکرد CBT کوتاهمدت و متمرکز بر تروما است که به ویژه برای افراد با تروماهای متعدد و پیچیده، که اغلب در جمعیت پناهندگان دیده میشود، مناسب است. این روش به مراجعان کمک میکند تا روایتی کرونولوژیک از زندگی خود ایجاد کنند و رویدادهای آسیبزا را در آن جدول زمانی پردازش کنند.
- درمان رفتار دیالکتیکی (DBT): در حالی که برای اختلال شخصیت مرزی توسعه یافته است، تأکید آن بر ذهنآگاهی، تنظیم عاطفی، تحمل پریشانی، و اثربخشی بین فردی آن را برای ارائههای ترومای پیچیده شامل بینظمی عاطفی قابل توجه، بسیار مفید میکند.
- درمان پذیرش و تعهد (ACT): بر انعطافپذیری روانشناختی تمرکز دارد و به افراد کمک میکند افکار و احساسات دشوار را بپذیرند، متعهد به زندگی مطابق با ارزشهایشان شوند و علیرغم پریشانی در اقدامات معنادار شرکت کنند. برنامههای خودیاری هدایتشده مبتنی بر ACT، مانند Self-Help Plus (SH+) سازمان بهداشت جهانی، برای جمعیتهای آواره نویدبخش هستند.
- دارودرمانی: داروها، مانند مهارکنندههای بازجذب سروتونین انتخابی (SSRIs) و سایر داروهای ضدافسردگی، میتوانند در مدیریت علائم افسردگی، اضطراب و برخی جنبههای PTSD مؤثر باشند. داروهای ضداضطراب ممکن است برای تسکین کوتاهمدت علائم استفاده شوند اما به دلیل خطرات وابستگی نیاز به مدیریت دقیق دارند. تأکید بر این نکته ضروری است که دارودرمانی معمولاً مکمل رواندرمانی است، نه یک راهحل مستقل، و نیاز به نظارت دقیق روانپزشکی دارد.
- گروهدرمانی: حمایت همتایان را ارائه میدهد، احساس انزوا را کاهش میدهد، و فضای امنی را برای پردازش مشترک تجربیات فراهم میکند. این روش میتواند به ویژه برای کهنهسربازان و پناهندگان مؤثر باشد و حس جامعه و درک متقابل را تقویت کند. مداخلات CBT گروهی سودمندی و مقیاسپذیری را برای پناهندگان نشان دادهاند.
- خانوادهدرمانی: ترومای جنگ به شدت بر سیستمهای خانواده تأثیر میگذارد. خانوادهدرمانی به رفع مشکلات ارتباطی، کاهش درگیری، بهبود بیان عاطفی، و ارائه حمایت به مراقبتکنندگان کمک میکند و در نهایت محیط خانگی حمایتیتری را برای بهبودی فراهم میآورد.
- خدمات تخصصی کهنهسربازان: بسیاری از کشورها دارای سیستمهای مراقبت بهداشتی اختصاصی برای کهنهسربازان (مانند VA در ایالات متحده) هستند که برنامههای جامع سلامت روان، شامل برنامههای درمانی PTSD بستری، کلینیکهای تخصصی برای آسیب اخلاقی، و خدمات حمایتی برای بازگشت به جامعه را ارائه میدهند.
- طرحهای سلامت روان مبتنی بر جامعه (برای غیرنظامیان/پناهندگان): در مناطق درگیر جنگ یا برای جمعیتهای آواره، خدمات سلامت روان باید در مراقبتهای بهداشتی اولیه ادغام شوند، با استفاده از انتقال وظایف (آموزش افراد غیرمتخصص برای ارائه مراقبتهای اولیه سلامت روان) و رویکردهای حساس به فرهنگ. این اغلب شامل همکاری با رهبران جامعه محلی، چهرههای مذهبی، و درمانگران سنتی برای افزایش دسترسی و پذیرش است. برنامه مدیریت مشکل پلاس (PM+) سازمان بهداشت جهانی نمونهای از یک مداخله با شدت کم و فراگیر است که برای چنین زمینههایی طراحی شده است.
۲. چالشها در ارائه خدمات
با وجود نیاز آشکار، ارائه خدمات روانشناختی مؤثر به جمعیتهای آسیبدیده از جنگ با چالشهای بزرگی مواجه است:
- انگ و بدنامی: بیماری روانی اغلب با انگ قابل توجهی همراه است، به ویژه در فرهنگهایی که سلامت روان به خوبی درک نشده یا با ضعف یا شرم مرتبط است. این میتواند افراد را از درخواست کمک باز دارد.
- دسترسی به مراقبت: موانع جغرافیایی (مناطق دورافتاده، زیرساختهای آسیبدیده)، موانع مالی (فقر، عدم بیمه)، و موانع فرهنگی (تفاوتهای زبانی، بیاعتمادی به مدلهای درمانی غربی) دسترسی را به شدت محدود میکنند. در بسیاری از مناطق درگیر جنگ، زیرساختها و منابع انسانی برای سلامت روان حداقل هستند.
- کمبود متخصصان آموزشدیده: کمبود جهانی متخصصان سلامت روان وجود دارد که به شدت در مناطق پس از درگیری که بار بیماریهای روانی در آنها بالاترین است، احساس میشود.
- مراقبت شایسته فرهنگی: مداخلات باید از نظر فرهنگی مناسب باشند، با در نظر گرفتن اصطلاحات محلی پریشانی، سیستمهای اعتقادی، ساختارهای خانواده، و مکانیسمهای مقابلهای. مدلهای غربی عمومی ممکن است همیشه بدون تطبیق مؤثر نباشند.
- تأمین مالی و منابع پایدار: خدمات سلامت روان اغلب بودجه ناکافی دریافت میکنند، به ویژه در بحرانهای بشردوستانه، که منجر به برنامههای تکهتکه و ناپایدار میشود.
- رسیدگی به آسیب اخلاقی: درمان آسیب اخلاقی نیازمند رویکردهایی فراتر از درمانهای سنتی PTSD است، که بر مسائل گناه، شرم، بخشش، و بازسازی معنا و ارزشها تمرکز دارد. این یک حوزه در حال توسعه از تحقیقات و عمل بالینی است.
- استرسزاهای مضاعف: ناامنی مداوم، فقر، و بیثباتی سیاسی میتواند اثربخشی مداخلات روانشناختی را با ایجاد تروماهای مجدد و استرس مداوم تضعیف کند.
سخن آخر در مورد زخمهای نامرئی جنگ
جنگ اثری پاکنشدنی و ویرانگر بر روان انسان بر جای میگذارد که بسیار فراتر از میدان نبرد یا منطقه درگیری فوری است. عوامل روانشناختی جنگ به صورت مجموعهای پیچیده از شرایط، از جمله PTSD، آسیب اخلاقی، افسردگی، اضطراب، و اختلالات مصرف مواد، ظاهر میشوند که بر رزمندگان، غیرنظامیان، پناهندگان و خانوادههای آنها در طول نسلها تأثیر میگذارند. ابعاد عظیم این رنج نامرئی بر یک ضرورت فوری بشردوستانه و بهداشت عمومی تأکید میکند.
به عنوان روانشناسان، نقش ما این است که شجاعت و تابآوری عمیق ذاتی در افرادی که از درگیری جان سالم به در میبرند را به رسمیت بشناسیم، در حالی که همزمان از خدمات روانشناختی جامع و مبتنی بر شواهد حمایت و آنها را ارائه دهیم. این خدمات، از کمکهای اولیه روانشناختی فوری تا رواندرمانی طولانیمدت، حمایت گروهی، و مداخلات خانوادگی، برای کاهش آسیبهای پایدار تروما، تسهیل بهبودی، و ترویج بازگشت به جامعه و بهبود حیاتی هستند.
با این حال، ارائه این خدمات حیاتی با چالشهای سیستمی قابل توجهی، از جمله انگ و بدنامی، موانع دسترسی، و محدودیتهای منابع، مواجه است. غلبه بر این موانع نیازمند تعهد پایدار، رویکردهای نوآورانه، مراقبت شایسته فرهنگی، و یک اذعان جهانی است که سرمایهگذاری در سلامت روان صرفاً یک عمل دلسوزی نیست، بلکه جزء اساسی بازسازی زندگیها، تقویت انسجام اجتماعی، و تضمین آیندهای عادلانه و صلحآمیز است. زخمهای جنگ ممکن است نامرئی باشند، اما تأثیر آنها به طور غیرقابل انکاری واقعی است و نیازمند توجه بیدریغ و حمایت اختصاصی ماست.