آیا تا به حال این حس به شما دست داده است که الگوهای تکراری در انتخاب شریک عاطفی یا نوع روابطتان وجود دارد، گویی نیرویی نامرئی شما را به سمت یک نوع خاص از سرنوشت در روابط سوق میدهد؟ این پرسش بنیادین که چرا ما جذب افرادی میشویم که گاهی برایمان مناسب نیستند، یا چرا تعارضات خاصی مدام در روابطمان تکرار میشوند، ریشه در لایههای عمیق روان ما دارد. برای پاسخ به این معما، باید به هسته روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ سفر کنیم و درک کنیم که کهن الگو های یونگ چگونه به عنوان نقشههای ازلی رفتار، عشق و تعامل، در عمیقترین لایههای ناخودآگاه جمعی ما حک شدهاند. در این بخش، ما به صورت تخصصی، و تعاریف ساده بررسی میکنیم که این تصاویر باستانی چگونه مکانیسم های جذب و دافعه، تعارض و تکمیل را در زندگی عاطفی ما شکل میدهند و چرا شناخت آنها اولین گام برای آزادی از الگوهای جبری ناخودآگاه و تعیین سرنوشتی آگاهانه در عشق است.
تار و پود ناخودآگاه جمعی (بستر ظهور کهن الگوها )
در هسته نظریه یونگ، مفهوم قدرتمندی وجود دارد که کلید درک بسیاری از الگوهای جهانی رفتار و روابط انسانی است: ناخودآگاه جمعی. این بخش از روان انسان، بر خلاف ناخودآگاه شخصی که شامل تجربیات سرکوب شده و فراموششدهی فردی است، از بدو تولد با ما همراه بوده و میراث روانی مشترک تمام بشریت محسوب میشود. کارل یونگ معتقد بود که ذهن انسان نه یک لوح سفید، بلکه دارای ساختارهای پیشینی است که محصول میلیونها سال تجربه مشترک گونه ما هستند؛ این ساختارها، زمینهی مشترکی برای زبان، اسطوره، دین و در نهایت، الگوهای روابط ما فراهم میآورند. در نتیجه، برای بررسی چگونگی تأثیر کهن الگو های یونگ بر انتخابها و واکنشهای ما در روابط، لازم است که ابتدا این مفهوم بنیادی را به درستی درک کنیم تا بتوانیم از دیدگاهی عمیقتر، به تحلیلی تخصصی از روانشناسی عشق و دلبستگی بپردازیم.
· ناخودآگاه جمعی چیست؟ میراث روانی بشر

ناخودآگاه جمعی را میتوان به عنوان یک کتابخانه عظیم و جهانی تصور کرد که حاوی تمام تجربیات احساسی، غرایز و پتانسیل های رفتاری مشترک تمام انسانهایی است که تاکنون زیستهاند. این مخزن روانی از طریق توارث ژنتیکی یا زیستی منتقل نمیشود، بلکه به صورت یک ساختار سازمانی روانی در همه ما حضور دارد و هیچگاه به صورت مستقیم وارد آگاهی ما نمیشود. محتوای این بخش از روان، در قالب کهن الگوها یا همان الگوهای رفتاری اولیه و جهانی، خود را نشان میدهد و بر نحوه واکنش ما به موقعیت های خاص، از جمله موقعیت های عاطفی و انتخاب شریک، تأثیر میگذارد. به همین دلیل است که اسطورهها، رؤیاها و نمادهای ادیان در فرهنگ های مختلف، اغلب شباهت های ساختاری شگفتانگیزی به یکدیگر دارند، زیرا همگی از یک منبع مشترک روانی تغذیه میکنند که فراتر از تجربه های شخصی و فرهنگی است و در تمامی دورانها و مکانها جاری بوده است.
· کهن الگو چیست؟ نیروهای شکل دهندهی روان
کهنالگوها در واقع قالب ها یا الگوهای رفتاری و تصویری ذاتی هستند که به خودی خود محتوای خاص و مشخصی ندارند، بلکه فرم هایی برای سازماندهی و جهتدهی به انرژی روانی ما فراهم میآورند. یونگ آنها را به بستر رودخانه تشبیه میکند؛ بستر ثابت است، اما آبی که از آن عبور میکند (محتوای تجربی) همواره در حال تغییر است. این الگوهای ازلی، همچون غرایز، ما را به سمت رفتارهای خاصی سوق میدهند؛ برای مثال، کهن الگو های یونگ مانند (قهرمان) تمایل به مبارزه و غلبه بر سختیها را در ما ایجاد میکند، در حالی که کهن الگوی (سایه) جنبه های تاریک و سرکوب شده شخصیت ما را نمایندگی میکند. قدرت شگرف این نیروها در این است که آنها میتوانند به صورت ناخودآگاه، تصمیمات بزرگ و کوچک زندگی ما را، به ویژه در روابطی که عواطف شدیدی را برمیانگیزند، هدایت کنند و بدون آگاهی ما، به نوعی تقدیر عاطفی ما را رقم بزنند.
بیشتر بدانید: نظریه روانکاوی یونگ چیست؟
آنیما و آنیموس: کهن الگوهای سرنوشتساز در عشق و انتخاب همسر
هنگامی که بحث تأثیر ناخودآگاه جمعی بر روابط عاطفی و انتخاب شریک به میان میآید، هیچ کهنالگویی به اندازه آنیما و آنیموس اهمیت ندارد. این دو کهنالگو، کلید فهم مکانیسم جذابیت و دافعه در عشق های بزرگ ما هستند و در واقع، سرنوشت ما را در زمینهی پیوند عاطفی رقم میزنند. این کهنالگوها به نوعی نمایانگر نیمی از وجود ما هستند که ما آن را در طول زندگی خود نادیده گرفته یا سرکوب کردهایم، و به همین دلیل به صورت یک تصویر ایدهآل و کامل در ناخودآگاه ما حفظ میشوند. در روانشناسی تحلیلی، فرآیند رشد و بلوغ روانی تا حد زیادی به یکپارچهسازی و آگاهی از این دو نیروی درونی وابسته است، زیرا بدون این آگاهی، ما محکوم به تکرار الگوهای طرحافکنی شده در زندگی عاطفی خود خواهیم بود.
· آنیما و آنیموس – جنبه های متضاد درون
آنیما به عنوان جنبهی زنانه و روانی مرد شناخته میشود که شامل صفاتی چون احساسات، عواطف، شهود و پذیرش است، در حالی که آنیموس جنبهی مردانه و روانی زن را تشکیل میدهد که شامل ویژگیهایی مانند قاطعیت، منطق، عملگرایی و روحیه مبارزهطلبی است. یونگ معتقد بود که هر فردی، بدون در نظر گرفتن جنسیت بیولوژیک، هر دو جنبهی زنانه و مردانه را در ناخودآگاه خود دارد و کیفیت و توسعه یافتگی این کهن الگوها تأثیر مستقیمی بر روابط عاطفی فرد خواهد داشت. به عنوان مثال، مردی که آنیمای خود را نادیده گرفته، ممکن است در ارتباط با احساسات خود مشکل داشته باشد و ناخودآگاه زنی را انتخاب کند که بار احساسی رابطه را به دوش بکشد؛ برعکس، زنی که آنیموس خود را سرکوب کرده، ممکن است جذب مردانی قاطع و سلطهجو شود تا تصمیمگیری های زندگیاش را به جای او انجام دهند.
· نقش طرح افکنی در روابط عاشقانه
بزرگترین چالش در روابط عاشقانه، پدیده طرح افکنی است که نیروی محرک پشت بسیاری از جذابیت های ناگهانی و شدید اولیه محسوب میشود. زمانی که فرد به لحاظ روانی نتوانسته است آنیما یا آنیموس خود را درونی سازی و توسعه دهد، به صورت ناخودآگاه، ویژگی های نادیدهگرفتهشده این کهنالگو را بر روی شریک عاطفی خود فرافکنی میکند. به عبارت دیگر، ما عاشق یک (تصویر کهنالگویی) میشویم که حامل نیمهی گمشدهی ما است، نه خودِ واقعی فرد. این طرحافکنیها دلیل آن است که عشق در نگاه اول تا این حد قدرتمند و ایدهآل به نظر میرسد، اما به محض ورود به رابطه و آغاز زندگی مشترک، ماهیت واقعی فرد جایگزین تصویر کهنالگویی میشود و رابطه دچار تضاد و سرخوردگی میگردد. یونگ تاکید میکند که آگاهی از این فرآیند طرحافکنی، گام اول برای تعیین سرنوشت آگاهانه در روابط است و به ما نشان میدهد که در واقع، شریک عاطفی ما، تنها آینه ای از بخش های توسعه نیافته روان ما است و همین مسئله، قدرت ذاتی کهن الگو های یونگ در تعیین سرنوشت را نشان میدهد.
· سایه و پرسونا – تأثیر بر تعارضات زوجین
فراتر از آنیما و آنیموس، سایر کهن الگو های یونگ نیز به طور عمیقی بر دینامیک روابط تأثیرگذار هستند. پرسونا یا همان (ماسک اجتماعی) که ما برای سازگاری با محیط و جامعه بر چهره میزنیم، در ابتدای رابطه بسیار فعال است و سعی دارد ما را فردی بینقص و مطلوب جلوه دهد. اما با عمیقتر شدن رابطه، این ماسک فرسوده میشود و جنبه های پنهان، به ویژه سایه ، شروع به ظهور میکنند. سایه شامل آن دسته از ویژگیها، انگیزهها و غرایزی است که جامعه، خانواده یا خود فرد، آنها را ناپسند یا غیرقابل پذیرش میدانند و به ناخودآگاه سرکوب شدهاند. در روابط صمیمی، سایه اغلب در قالب خشم های کنترلنشده، حسادتها یا ضعف هایی که فرد از اعتراف به آنها میترسد، ظاهر میشود. در یک تعارض، فرد به طور ناخودآگاه نقص های سایهی خود را بر شریک عاطفی طرح افکنی میکند و از او متنفر میشود، زیرا در واقع از دیدن آن جنبهها در خود میترسد. شناخت اینکه کهن الگو های یونگ مانند سایه چگونه بر تعارضات زوجین تأثیر میگذارند، برای حرکت به سمت یک رابطه بالغ و آگاهانه ضروری است.
| کهن الگو | تعریف در روان مرد | تعریف در روان زن | تأثیر بر روابط |
| آنیما | جنبهی زنانه، شامل احساسات و عواطف و پذیرش | تصویر آرمانی از مرد، شامل قاطعیت و منطق | تعیینکنندهی نوع جذابیت، انتخاب همسر و انتظارات ناخودآگاه |
| آنیموس | تصویر آرمانی از زن، شامل مراقبت و لطافت | جنبهی مردانه، شامل قاطعیت و عملگرایی | تعیینکنندهی نوع تعامل، قدرت و درگیریهای فکری در رابطه |

پیچیدگی های فرعی کهن الگوها در خانواده و ازدواج
روابط عاطفی و ازدواج، صرفاً تقابل دو کهن الگوی آنیما و آنیموس نیستند، بلکه صحنهای برای نمایش چندین کهنالگوی دیگر هستند که هر یک، نقشی حیاتی در تعیین سرنوشت و دینامیک های رابطه ایفا میکنند. الگوهایی که ما در دوران کودکی از والدین خود به عنوان نمونه های کهن الگویی میبینیم، تبدیل به قالبهای ناگفتهای میشوند که انتظارات ما از یک رابطه پایدار را شکل میدهند. این الگوها شامل مفاهیم بسیار عمیقی از کهن الگو های یونگ هستند که به صورت ناخودآگاه، ما را وادار به تکرار سناریوهای خانوادگی گذشته یا در جهت عکس آن، طغیان علیه آنها، در زندگی مشترکمان میکنند. نادیده گرفتن این نیروهای فرعی، میتواند منجر به ازدواجهایی شود که به جای رشد، به تکرار مکانیکی درامهای قدیمی میپردازند.
· کهن الگوهای والدینی و الگوی ازدواج
کهنالگو های مادر و پدر، از جمله قویترین نیروهای شکلدهندهی انتظارات ما از رابطه هستند و به ما میآموزند که چگونه یک زن یا مرد باید نقش خود را در خانه و جامعه ایفا کند. اگر کهن الگوی مادر به صورت منفی تجربه شده باشد (مثلاً مادری سلطهجو یا غایب)، فرد ممکن است ناخودآگاه جذب شریکی شود که یا تماما سلطهجو باشد (برای بازتولید درام) یا کاملا تابع (برای فرار از آن). به همین ترتیب، تجربیات ما از کهن الگوی پدر نیز بر انتظارات ما از اقتدار، امنیت و راهنمایی در یک رابطه تأثیر میگذارد. ما باید با درک عمیق این که کهن الگو های یونگ چگونه از طریق الگوهای والدینی در ما ریشه دواندهاند، هشیارانه انتخاب کنیم که کدام جنبهها را در رابطه خود نگه داریم و کدامیک را آگاهانه رها سازیم.
یکی دیگر از الگوهای فرعی مرتبط، کهن الگوی کودک است که در هر دوی ما زندگی میکند و در روابط، خود را در قالب نیاز به مراقبت، بیگناهی یا آسیبپذیری نشان میدهد. اگر فردی در رابطه، بخش اعظمی از مسئولیتهای خود را به گردن شریکش بیندازد، در واقع، کهن الگوی کودک خود را به صورت ناخودآگاه فعال کرده است و این عدم تعادل میتواند رابطه را از مسیر رشد خارج کند. همچنین، کهن الگوهای دیگری مانند قربانی یا جستجوگر نیز ممکن است در روابط زناشویی فعال شوند، به گونهای که یکی از طرفین همواره در نقش فرد نیازمند نجات یا فردی که همیشه به دنبال کمال و فرار از وضعیت موجود است، قرار گیرد و این پویاییها، رابطه را به سوی سرنوشتی نامتوازن سوق میدهند.
· مواجهه با کهن الگوهای منفی (راه رسیدن به سرنوشت آگاهانه)
پذیرش این واقعیت که کهن الگو های یونگ حاوی جنبههای منفی و مثبت هستند، گام نخست برای رهایی از اسارت ناخودآگاه است. مواجهه با کهن الگو های منفی، به معنای درک این است که نقصها، ترسها و سایههای ما بخشی جداییناپذیر از وجود ما هستند و نباید بر شریک عاطفی طرحافکنی شوند. مسیر درمان و رشد یونگی، بر فرایند طاقتفرسای فردیت تأکید دارد؛ فرآیندی مادامالعمر برای تبدیل شدن به یک فرد کامل و یکپارچه، با ادغام تمام جنبههای آگاه و ناخودآگاه روان. هدف این فرآیند، نه رسیدن به کمال، بلکه رسیدن به تمامیت است، به گونهای که فرد بتواند الگو های کهنالگویی را به صورت آگاهانه تجربه کرده و دیگر تحت کنترل آنها قرار نگیرد. تنها زمانی که هر دو طرف رابطه مسئولیت طرحافکنی های خود را بپذیرند و به دنبال درونیسازی ویژگیهای سرکوب شده خود باشند، رابطه میتواند از یک پیوند ناخودآگاه به یک پیوند آگاهانه و بالغ تبدیل شود.
نیروی رهاییبخش آگاهی – از اسارت الگوها تا انتخاب آگاهانه
سرنوشت در روابط، آنگونه که یونگ میآموزد، اجتنابناپذیر نیست، بلکه نتیجهی انتخابهای ناآگاهانه ما است که توسط کهنالگوها هدایت شدهاند. با کسب آگاهی از این نیروهای درونی، قدرت تعیین مسیر زندگی عاطفی به دست خود ما میافتد. این گذار از اسارت به آزادی، نیازمند شجاعت، خودشناسی و پذیرش کامل تمامیت روان است. درک عمیق کهن الگو های یونگ، به ما این بینش را میدهد که مشکلات ما در رابطه، اغلب ناشی از مشکلات ما با خودمان است و هر تعارض خارجی، در واقع بازتاب یک درگیری داخلی است که نیاز به حل و فصل دارد. هدف نهایی، دستیابی به یک رابطه بر اساس اصالت و خودشکوفایی است، نه بر مبنای نیاز به یک تصویر ایدهآل یا تکمیلکننده.
· مسیر رشد در رابطه (تبدیل طرح افکنی به آگاهی)
اولین گام عملی برای تبدیل یک رابطه کهنالگویی به یک رابطه آگاهانه، قطع طرحافکنیها است. هرگاه در رابطه خود احساس کشش، عشق، یا حتی نفرت شدید و غیر منطقی به شریک خود کردید، باید هشیار شوید که ممکن است یک طرحافکنی کهنالگویی در حال رخ دادن باشد. به جای مقصر دانستن یا ایدهآلسازی شریک، از خود بپرسید: این صفتی که در او میبینم (خوب یا بد)، چه ارتباطی با بخش های نادیدهگرفتهشده روان خودم دارد؟. این چرخش توجه از بیرون به درون، قدرت طرحافکنی را خنثی میکند و به شما اجازه میدهد آن ویژگی را آگاهانه در درون خود پرورش دهید. این فرآیند، هسته روانشناسی تحلیلی برای روابط است و به فرد کمک میکند تا به جای یافتن نیمهی گمشده، به فردی تمام و کمال تبدیل شود.
مراحل کلیدی تبدیل رابطه کهنالگویی به آگاهانه:
- شناسایی احساسات شدید: تشخیص دهید که عشق یا نفرت ناگهانی، اغلب نشانهی فعال شدن کهن الگوها است.
- مواجههی آگاهانه با تصویر آرمانی: بپذیرید که شریک شما، تصویر کامل و بینقص نیست، بلکه یک انسان واقعی است.
- درونیسازی ویژگی های طرحافکنده شده: به جای اینکه انتظار داشته باشید شریکتان ویژگی های نادیدهگرفتهشدهی شما را جبران کند، سعی کنید آن خصوصیات را در خود پرورش دهید.
· کهن الگوی سِلف (راهنمای سرنوشت متعادل)
هدف نهایی فرآیند فردیت و درک عمیق کهن الگو های یونگ، دستیابی به سِلف (Self) است. سِلف کهنالگوی مرکزیت، تمامیت و نظم است که کل روان (آگاه و ناخودآگاه) را یکپارچه میکند. یونگ سِلف را به عنوان هدف نهایی رشد روانی میدید؛ حالتی که در آن فرد توانسته است تمام تناقضات درونی خود (از جمله آنیما و آنیموس، پرسونا و سایه) را بپذیرد و به یک هویت یکپارچه دست یابد. رابطهای که توسط سِلف هدایت میشود، رابطه ای است که در آن دو فردیت کامل، نه برای تکمیل یکدیگر، بلکه برای همراهی و رشد مشترک در کنار هم قرار میگیرند. در این سطح از آگاهی، سرنوشت دیگر یک اجبار نیست، بلکه یک انتخاب آگاهانه برای تکامل و تحقق پتانسیل های روانی است. بنابراین، دانستن اینکه کهن الگو های یونگ چگونه این نیروهای بزرگ را در ما تعبیه کردهاند، بزرگترین ابزار ما برای تبدیل سرنوشت جبری به یک مسیر آگاهانه است.
درمانگران مطرح یونگی و… در ایران

جمع بندی
ما در این مقاله تخصصی به این نتیجه رسیدیم که کهن الگو های یونگ و ناخودآگاه جمعی، به صورت خاموش و قدرتمند، بر تصمیمگیریها، جذابیتها و تعارضات ما در روابط عاطفی حاکم هستند. الگوهایی مانند آنیما و آنیموس، نیروی جاذبهی اولیه را ایجاد میکنند، در حالی که سایه و پرسونا، ریشههای تعارضات را در خود پنهان دارند. کلید رهایی از این اسارت ناخودآگاه، در پذیرش کامل فرآیند فردیت و درونیسازی طرحافکنیها نهفته است. هدف نهایی، ساختن یک رابطه بر اساس آگاهی و اصالت است، جایی که دو فرد کامل، نه برای تکمیل یکدیگر، بلکه برای بزرگداشت تمامیت یکدیگر در کنار هم قرار میگیرند. شما با درک عمیق این که کهن الگو های یونگ چگونه کار میکنند، میتوانید سرنوشت عاطفی خود را آگاهانه در دست بگیرید و از تکرار الگوهای مخرب گذشته رها شوید.
سوالات رایج
آیا کهن الگوها قابل تغییر هستند؟
خیر، کهنالگوها به عنوان الگوهای ساختاری و بنیادین روان، خودشان قابل حذف یا تغییر نیستند، زیرا بخشی از ساختار روانی بشرند. اما آنچه قابل تغییر است، نحوه واکنش و بروز آنها در رفتار ما است. با افزایش آگاهی و انجام فرآیند فردیت، میتوانیم تأثیر کهنالگوها را از ناخودآگاه به آگاهی منتقل کنیم و به جای اینکه تحت کنترل آنها باشیم، از انرژی و جهتدهی آنها به صورت سازنده استفاده کنیم.
چگونه میتوانم کهن الگوی غالب در شخصیت خود را شناسایی کنم؟
شناسایی کهنالگوی غالب معمولاً از طریق تحلیل رویاها، فانتزیها، الگو های رفتاری تکراری، واکنش های شدید به افراد خاص و استفاده از ابزار های تخصصی روانشناسی تحلیلی صورت میگیرد. این فرآیند اغلب نیازمند کمک یک تحلیلگر یونگی یا رواندرمانگر است که بتواند به شما در رمزگشایی از نمادها و تصاویر ناخودآگاهتان یاری رساند. توجه به قصهها و اسطوره هایی که شما را جذب میکنند نیز میتواند یک سرنخ اولیه ارائه دهد.
اختلالات روانی چگونه با ناخودآگاه جمعی مرتبط میشوند؟
از منظر یونگ، بسیاری از اختلالات روانی و بحرانهای فردی، ناشی از عدم تعادل یا سرکوب شدید یک یا چند کهنالگو هستند. به عنوان مثال، سرکوب بیش از حد سایه میتواند منجر به بروز ناگهانی رفتارها یا افکار مخرب شود. همچنین، اگر فرد نتواند خود را از سلطهی یک کهن الگوی خاص (مانند کهن الگوی مادر) رها سازد، دچار اختلال در فردیت و بحران هویت خواهد شد که نیازمند مداخله تخصصی رواندرمانی است.
اگر شریک زندگی من طرحافکنی را نپذیرد، باید چکار کنم؟
فرایند درونیسازی طرحافکنی یک مسئولیت فردی است و برای موفقیت، نیازی به همکاری مستقیم شریک زندگی نیست. شما باید بر روی کنترل واکنش های خودتان و باز پس گرفتن طرحافکنیهایتان تمرکز کنید. هنگامی که شما مسئولیت آن صفاتی را که بر شریک خود فرافکنی کردهاید، میپذیرید و آنها را در خود پرورش میدهید، دینامیک رابطه به طور طبیعی تغییر خواهد کرد. این تغییر از سوی شما، اغلب الگوی رفتاری شریک شما را نیز به سوی واکنشهای آگاهانهتر هدایت میکند.

