تصور کنید که در دورهی رواندرمانی به سر میبرید و همهچیز نسبت به قبل از شروع رواندرمانی، دشوارتر به نظر میرسد. این حالت به چه چیزی اشاره دارد؟ ممکن است فکری که در آن لحظه از ذهن شما میگذرد، این باشد: «من هرگز نباید تراپی را شروع میکردم!» این موضوع بدون شک در طول رواندرمانیِ شخصیِ من و همچنین برای مراجعانی که با من کار میکنند نیز صدق میکند. اما پیش از آنکه هر اقدامی انجام دهید و روند درمان را متوقف سازید، این مقاله را تا پایان بخوانید!
رشد و بالندگی میتواند دردناک باشد
روندِ رشد میتواند عذابآور باشد. یک مربی شخصی یک بار به من گفت که ما در حین ورزش، در عضلات خویش احساس درد میکنیم، زیرا عضلات، در هنگام ورزش، کمی از یکدیگر گسیخته و سپس ترمیم میشوند. علت این است که آنها در مرحلهی رشد قرار گرفته و تغییر میکنند.
این جملات مرا بسیار تحتتاثیر قرار داد و در وجود من طنینانداز شد. رشد و تحولِ شخصی و احساسیِ ما میتواند دقیقا به همین شکل باشد: دردناک و ناخوشایند؛ درست مانند عضلاتمان! ما آسیب میبینیم، ترمیم میشویم و در نهایت این احساس به یک حالت عادی مبدل میشود.
بسیاری از مراجعان من در بخشی از جلسات خود گفتهاند که کشف و بررسی چیزها و تغییر و تحول دردناک است. آنها درست میگویند! همهی اینها میتواند دردناک باشد. در چنین شرایطی، ما قصد داریم فرار کنیم، از شر درد خلاص شویم و حتی گاهی اوقات از ته دل بخواهیم که روند درمان را متوقف کنیم.
موضوع این است که ما بعضا با شرایط دشوار، با صحبت نکردن و چشمپوشی کردن در مورد آنها یا با پذیرش این تفکر که «همینه که هست و من باید آن را تحمل کنم!» کنار میآییم. وقتی جلسات درمانی را آغاز میکنیم، تازه به به کندوکاو این موارد میپردازیم و همه آنها را به سطح میآوریم. این باعث پدید آمدن امواج عاطفی میشود و به درد، آسیب، غم و خشم اجازه میدهد بالا آمده و پدیدار شوند. با این اوصاف به نظر میرسد که اوضاع ما باید بدتر از روزهای قبل از شروع رواندرمانی باشد.
اما نکته اینجاست که ما در چنین مرحلهای نباید به انکار درد بپردازیم. ما میدانیم که شاید درد در چنین شرایطی میتواند قابل قبول باشد، شاید بتوانیم این مرارت را تحمل کنیم و شاید حتی بتوانیم در برابر درد، مانند عضلاتمان، انعطافپذیر باشیم! شاید درست مانند آن چیزی که در قبال عضلات ما رخ میدهد، درمان نیز بخشی از روند ناخوشایند تغییر باشد.
با «درد» چه باید کرد؟
۱- وقتی با چیزی میجنگیم، آن چیز میتواند بیشتر ما را تحت انقیاد خود درآورد. باتلاقی را در نظر بگیرید؛ هنگامی که ما در آن بیحرکت باشیم، بهخوبی متوجه خواهیم شد که با شتاب کمتری در آن فرو میرویم. بنابراین توجه داشته باشید که جنگیدن با هر چیزی امری عذابآور و دردناک است، پس این موضوع را با درمانگر خود (یا هر فردی که به او اعتماد دارید) در میان بگذارید.
۲- به یاد داشته باشید که شما میتوانید از پس کارهای سخت و دردناک برآیید. حتما لازم نیست ما خوشحال و بیدرد باشیم تا به آن کسی تبدیل شویم که میخواهیم باشیم و آنگونه که میخواهیم رفتار کنیم. ما همچنان نیز میتوانیم انتخاب کنیم که آن فردی باشیم که میخواهیم؛ حتی وقتی سروکلهی درد پیدا میشود!
۳- به پدید آمدن درد در بدن خود توجه کنید. اگر این کار احساس خوشایندی را برای شما به همراه داشت، توجه کنید که هنگام تجربهی احساسات ناراحتکننده و دردآور در طول رواندرمانی، چه بخشی از بدن شما واکنش نشان میدهد؟ اگر میتوانید سعی کنید نفس خود را به آن قسمت از بدن هدایت کنید. به عبارت دیگر، تصور کنید نفستان دقیقا به همان نقطه منتقل میشود.
۴- به مهربانترین فردی که میشناسید فکر کنید. (یک چهرهی مشهور یا هر شخص دیگر) سپس تصور کنید که آن افراد در هنگام درد به شما چه میگفتند؟ به حرفهایشان گوش دهید و حضورشان را کنار خود احساس کنید.
۵- بدانید این امری عادی و معمولی است. درست است که درد را از بین نمیبرد، اما ممکن است از هیبت آن بکاهد.
به این ترتیب، هدف این مقاله یادآوری این نکته است که درمان میتواند دردناک و دشوار باشد. باید بدانید که اشکالی ندارد، این نیز میتواند بخشی از فرآیند تغییر و تحول باشد. (درست مانند آن عضلهای که از هم گسیخته و سپس ترمیم میشود) شما این توانایی را دارید که به انجام کارهای سخت مبادرت ورزید. چرا که نه؟ درمانگر شما درست کنار شماست!
منبع مقاله
https://www.counselling-directory.org.uk/memberarticles/this-therapy-stuff-is-hard
مترجم: مجید صادق حسینی