فهرست مطالب
- مقدمه
- آیا «ادبیات» میتواند کاربرد درمانی داشته باشد؟
- کاتارسیس و ادبیات
- ادبیات و حس همدلی
- ادبیات و ایدهپردازی
- شعر، ادبیات و جهانبینی
- «ادبیات» در خدمت درمانگران
- کتابدرمانی و مراحل آن
- سخن پایانی
مقدمه
امیل سیوران– فیلسوف رومانیایی- میگوید: «هر کتاب، یک خودکشیِ به تعویقافتاده است.» این بدان معناست که کتابها ممکن است تصمیمِ احتمالی یک نویسنده یا خواننده را برای خودکشی، با وقفه روبرو و حتی آن را مُلغی سازند… این تنها گوشهای از جادوی ادبیات است!
همچنین، اسکات فیتزجرالد– داستاننویس بزرگ آمریکایی- میگوید: «ما از طریق ادبیات میتوانیم دریابیم که امیال و حسرتهایمان، تنها متعلق به ما نیست و بسیاری از افراد در جهان، اشتیاقی مشابه با اشتیاقِ ما را تجربه میکنند و دلتنگیهای ما را بر دوش میکِشند. بر همین اساس، ما از این طریق ادبیات میتوانیم بر تنهایی و انزوای خویش غلبه کنیم.»
بسیاری از تاثیراتِ ادبیات، به صورت ناخودآگاه صورت میگیرد؛ ما تغییر میکنیم بیآنکه بدانیم متحول شدهایم. این تحولات نه فقط در سطح فردی، بلکه میتواند یک جامعه را دربرگیرد و از بسیاری از جنایات بشری که بهواسطهی اختلالاتِ روانی پدید میآیند، جلوگیری کند. لازم نیست کتابها بهاندازهی کافی ضخیم باشند تا بتوانند گلولهها را متوقف کنند.
آیا «ادبیات» میتواند کاربرد درمانی داشته باشد؟
در تخیل، همهچیز ممکن است. بسیاری از ما نسبت به لذت غوطهور شدن در «دنیای تخیل» آگاهی داریم؛ دنیایی که همهچیز در آن پُرشور و البته منسجمتر از آن چیزی است که در دنیای واقعی تجربه میکنیم. ادبیات، زهدانِ تخیل است و فراتر از دیگر هنرها، قدرتِ زایندگی دارد.
مهمترین کاربرد ادبیات در راستای اهداف درمانی، مطالعه به قصدِ رهایی و فاصله گرفتن از روزمرگیهاست. پناه آوردن به ادبیات میتواند راهکاری در جهت خارج ساختن ما از کارزارِ دغدغههای روزمره به حساب آید؛ بهنحوی که بتوانیم با شهامت و انگیزهای دوچندان به میدان مقابله با دغدغههای مذکور بازگردیم. برای مثال، مطالعهی رُمان یکی از اصلیترین روشهای تحمیل نظم به زندگیهای نامنظم و پرفرازونشیبِ ما محسوب میشود. زیرا ما همزمان با مطالعه، در حال زیستن هستیم؛ خواه از آن آگاه باشیم یا خیر. بنابراین «ادبیات» یک منبع حیاتی برای بازخوانی زندگی ما محسوب میشود که سرشار از نکاتِ ظریف، انسانی و در راستای حلوفصل تنازعات فردی است. از همین رو، بسیاری از داستانها- بهخصوص داستانهای کلاسیک- بر کنار آمدن با درگیریهای درونیِ انسان یا شرایط دشوارِ پیرامون او متمرکز هستند.
کاتارسیس و ادبیات
کاتارسیس در لغت به معنای تزکیه، پالایش یا تطهیر است. کاتارسیس مفهومیست که ارسطو برای اولین بار به آن پرداخت و سپس در طول تاریخ، در کاربردهای مختلف مورد استفاده قرار گرفت. «کاتارسیس در رواندرمانی» مفهومی است که برای اولین بار در روانکاوی فروید رواج یافت. این نوع کاتارسیس به آزادسازی احساسات و متعاقبا پاکسازی تعارضات ناخودآگاه اطلاق میگردد.
برخلاف رسانهها که عمدتا روند کاتارسیس را منحرف میسازند، «ادبیات» میتواند همراستا با کاتارسیس به ایفای نقش بپردازد. برای مثال، زمانی که شما غمگین هستید، یک رُمانِ مالیخولیایی میتواند بهعنوان ظرفی برای احساساتتان عمل کند و با فراهمسازی یک فضای امن برای آزادسازی احساسات مذکور، احساس بهتری برای شما به ارمغان بیاورد؛ احتمالا علت آن است که ما هنگام مواجهه با رنج دیگران، احساس امنیت بیشتری داریم، اما هنگام رویارویی مستقیم با رنج خودمان، این احساس امنیت بهمراتب کاهش مییابد. کاتارسیس در ادبیات به ما کمک میکند که از طریقِ مواجهه با درد و رنجِ شخصیتهای کتاب، از دردهای درونی خویش کاسته و بخش قابلتوجهی از آنها را آزاد سازیم.
ادبیات و حس همدلی
کتاب خواندن، تمرینِ همدلی است. همذاتپنداری با شخصیتهای یک رمان یا نمایشنامه (بهخصوص قهرمانان داستان) میتواند قوهی ادراک ما را تقویت کند و به ما در راستای درک وضعیت افرادی که نسبت به خودمان شرایط زندگی متفاوت یا مشابهی دارند، کمک کند. این موضوع میتواند به تقویت نگرش همدلانه نسبت به خود و دیگران نیز منجر شود. هنگامی که از طریق مطالعه، نسبت به مسیر پرفراز و نشیب شخصیتهای داستان آگاهی مییابیم، آنگاه میتوانیم از میزانِ «خودانتقادی» کاسته و به نقش مبارزاتی خود در مقابله با تنازعات درونی و بیرونیِ خویش احترام بگذاریم.
ادبیات و ایدهپردازی
داستانها غالبا با «راهکارها» خاتمه مییابند. بنابراین، غرق شدن در دنیای درونیِ شخصیتها میتواند به ما در مسیر مقابله با برخی از احساسات یا مشکلات زندگی، ایدههایی درخشان ارائه و به ما کمک کند که از خطاهای شخصی در بزنگاههای زندگی، در امان بمانیم.
شعر، ادبیات و جهانبینی
برخی از داستانهای ادبی و اشعار، بر غنای ادبی ما میافزاید. این موضوع میتواند دیدگاه ما را نسبت به جهان تغییر داده و به ما یادآور شود تصوری که از جهان داشتهایم، بسیار ضعیفتر از غنای واقعیِ این جهان بوده است. بنابراین، در این دنیای غنیِ دیریافته، نگاه ما نسبت به افراد و حتی اشیا تغییر میکند و حس همدلی، نوعدوستی و امکانِ همزیستی مسالمتآمیز ما بهبود مییابد. بهعنوان مثال، شعر میتواند بیش از دیگر گونههای ادبی، تمرکز، توجه و تخیل ما را درگیر سازد. با وجود اینکه شعرخوانی نسبت به دیگر فرمهای ادبی، توجه بیشتری میطلبد، اما ارتباط عاطفیِ ما با شعر و برانگیختی احساسات و افکارمان به واسطهی آن، در سطح بالایی قرار دارد. این قابلیتِ شعر در هدایت خواننده به قلمرو دستنیافتنیِ تخیل خویش باعث شده است که این گونهی ادبی، دامنهی جهانبینیِ مخاطب را گستردهتر سازد. فراموش نکنید یک جهانبینیِ قدرتمند، به مثابه یک انبارِ سلاح است که وجودِ آن، در هنگامهی مبارزه با درگیریهای ذهنی به یاریِ انسان میآید.
«ادبیات» در خدمت درمانگران
درمانگر از طریق مطالعهی رمانها و نمایشنامهها میتواند میزان همدلی و همکاری خود را با مراجع افزایش دهد. این در حالی است که خودِ مراجع نیز ممکن است از طریق گزارشنویسی یا نوشتن مطالب ادبی و ارائهی آنها به درمانگر، جزئیاتی پنهان را در مورد احساسات و افکار خود آشکار سازد.
روی آوردن به قلمرو ادبیات و داستانخوانی، از آن جهت برای درمانگران ضروری است که داستانها درست همانند حیطهی روانکاوی، فضای فوقالعادهای از تعاملات پیچیدهی شخصیتها خلق میکنند؛ پرسوناژهای داستان که هر کدام ویژگیهای شخصیتی و روانی منحصربهفرد خود را دارند.
این موضوع میتواند ظرفیت درمانگر را در جهت درک ویژگیها و تغییراتِ ذهنیِ خویش و مراجع بهبود بخشد. «ادبیات» نیز مانند رواندرمانی، صحنهی رویارویی با «غیر» است؛ با این تفاوت که ادبیات، رویارویی با غیر را «صحنهسازی» میکند و توانایی اندیشیدن به تفکر دیگری و تسلط بر ذهن خویش را تقویت میکند. بهزعم فروید: درمانگرانِ باسواد، درمانگران بهتری هستند.
کتابدرمانی و مراحل آن
بهرهگیری از ادبیات در مسیر درمان، پیشینهای تاریخی دارد. در یونان باستان، کتابخوانی را یک «آیین» و کتابخانهها را «شفاخانهی روح» میدانستند. همواره درکِ این موضوع که در ذهن و بدنِ ما چه اتفاقی در حال رخ دادن است، کار سادهای محسوب نمیشود؛ بهخصوص اگر تجربهای مشابه با آن و برای مقایسه وجود نداشته باشد. از طریق «کتابدرمانی» میتوان این تجربه را «خلق» و این خلاء را پُر کرد. لازم به ذکر است که «کتابدرمانی» یک روش جایگزین برای درمانهای سنتی محسوب نمیشود اما میتواند بسیار راهگشا باشد. تاثیر «کتابدرمانی» زمانی مشخص میشود که به مطالعهی داستانهایی بپردازید که شخصیتهای آنها با احساسات فعلی و وقایع پیرامون شما منطبق باشند؛ هرچند این مزایا چندان قابلاندازهگیری نیستند. کتابدرمانی سه مرحلهی اصلی دارد:
- همراهی با داستان و شخصیتها
- تطهیر یا پالایش روانی که میتواند به رهاسازی احساسات منجر شود
- بررسی و تامل در مورد افکار، احساسات و عملکردهای خویش
سخن پایانی
ادبیات میتواند ما را از حفرههای روانِ خویش آگاه سازد. ادبیات، یک جهان دیگر را پیش روی ما قرار میدهد؛ جهانی که در ساحتِ تخیل میتواند تلخترین و شیرینترین وقایع را به تصویر کشیده و ما را با آنها آشنا سازد تا از احساسِ بیپناهیمان در مواجهه با مصائبِ جهان حقیقی بکاهد. ادبیات، تصویرِ ما در آینهی تخیل است که به سوی ما دست دراز کرده است!
نویسنده: مجید صادقحسینی