فهرست مطالب
- مقدمه
- چیستیِ «رنج»
- آیا «رنج کشیدن» همان «درد کشیدن» است؟
- اهمیت آگاهی از نحوهی مواجههی فرهنگهای مختلف با «رنج»
- مواجههی روانشناسانه با رنج
- نقش مراقبه و ذهنآگاهی در کاهش رنج
- سخن آخر
مقدمه
«رنج کشیدن» برخلاف بسیاری از تجاربِ انسانی با «تبعیض» بیگانه است. افراد، فارغ از موقعیت، هویت، ملیت و استطاعتِ خود در زندگی رنج خواهند برد؛ در واقع از ثروتمندترین و سعادتمندترینِ انسانها تا سائلترین و سیهروزترینِ آنها.
در زمانهای که انسان با بحرانهای وجودی دستوپنجه نرم میکند و غالبا از مخاطراتی همچون تغییرات اقلیمی، مشکلات سلامت، سلطهی ایدئولوژیک و تهدیدات اقتصادی و امنیتی در امان نیست، باید صراحتا گفت که «خوشبختی» تنها متعلق به گروهی از انسانها نیست که در این جهان در اقلیم آسودهی خویش سکنی گزیدهاند و از جغرافیای فقر، ویرانی، جنگ و خونریزی فرسنگها فاصله دارند. هرچند که ردِ نمناک رنج، بر دیوارهای «اقلیم آسودگی» نیز سرایت خواهد کرد.
بحثْ پیرامون «رنج کشیدن» عمدتا نادیده گرفته شده است، زیرا تحقیقات غالبا بر روی احساسات مثبت متمرکز بوده است. تصور غالب این است که همهی انسانها باید به دنبال خوشبختی و اجتناب از درد و رنج باشند. اما حقیقت این است تا زمانی که نتوانیم «رنج» را بشناسیم، بر آن غلبه کنیم یا آن را تغییر دهیم، شادی نیز همچنان از دسترس ما دور خواهد ماند. از آنجایی که درد و رنج بخشهای اجتنابناپذیر زندگی ما محسوب میشوند، باید با رویکردی دگرگون، به تشخیص و تفکیک انواع رنجهای ضرور[1] و غیرضرور[2] بپردازیم تا بتوانیم از «خویشتن» در مقابل شرایط سرشار از رنج محافظت کنیم.
چیستیِ «رنج»
همانطور که اشاره شد، تمام انسانها بهنحوی رنج میبرند. در این زندگی راههای زیادی برای رنج کشیدن وجود دارد. با این حال همچنان تعریف متقن و مشخصی برای رنج ارائه نشده است.
در راستای درک رنج دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه روانشناسانه
بر اساس این دیدگاه، «رنج» عموما مفهومی برآمده از تمایلات، شرطیسازی، الگوهای تفکر و شیوهی رفتاریِ یک فرد است. از همین رو، روانشناسی از طریق فرآیند درمان و همچنین درک و اصلاح افکار، احساسات و رفتارها به یاری افراد میشتابد. این رویکرد، سلامت روانی و سازگاری فرد را در مقابل «رنج» بهبود میبخشد.
دیدگاه کلاسیک
این دیدگاه متعلق به گوروها[3] است که به تشریحِ حکمت «رنج کشیدن» میپردازد. گوروها، احساس رنج یا نارضایتی را یک نشانهی مهم میپنداشتند. در واقع «رنج کشیدن» نشان میدهد که «سعادت» در پرتو زندگیِ فعلی شما قابلدستیابی نیست و باید با تغییرِ وضعیت ذهنی، روند فعلی زندگیتان را تغییر دهید و بهسمت چیزی فراتر از خویش قدم بردارید؛ بهسمت آن چیزی که آرامش را به شما عطا میکند. هنگام رویارویی با حکمتی که بزرگتر از شماست باید سر تسلیم فرود آوردید و حیات خویش را در پرتو آن بازسازی کنید.
برآیند دو دیدگاه فوق نشان میدهد که «رنج کشیدن» نشانهی این است که شما باید زندگی خود را متحول سازید. در همین راستا، رواندرمانی و اعمال معنوی (در صورت اعتقاد فردی) میتوانند به فرد در راستای ایجاد تغییر و پاسخگویی به تاثیرِ اجتنابناپذیر رنج در زندگی کمک کنند.
بهطور کلی، «رنج» را میتوان در سه گروه دستهبندی کرد:
- رنج جسمانی: درد و بیماریهای جسمی
- رنج روانی: مصائب، اختلالات و بیماریهای روانی
- رنج روحی: گمگشتگی در پی معنای زندگی و همچنین مواجهه با دوراهیهای اخلاقی
آیا «رنج کشیدن» همان «درد کشیدن» است؟
دو واژهی «رنج» و «درد» هم در گفتار و هم در نوشتار غالبا به جای یکدیگر به کار میروند. اما حقیقت است که این دو مفهوم یکسان نیستند. شرایطی وجود دارند که میتوان شاهد دردِ بدون رنج بود. بهعنوان مثال «مازوخیستهای جنسی» از برخی اَشکال درد میتوانند «لذت اروتیک» کسب کنند. اما این ادعا تنها در مورد مازوخیستها صدق نمیکند. افرادی که به غذاهای تند علاقه دارند، با وجود تحمل درد ناشی از گرمای مزههای تند که در دهان به وجود میآید، از این «درد بدونِ رنج» لذت میبرند. همچنین ورزشکاران با پذیرفتن «درد» بهعنوان بخش اجتنابناپذیر ورزش، از چنین دردی استقبال میکنند. آنها حتی درد ناشی از خستگی عضلانی را تا حد سوزش تحمل میکنند، زیرا چنین دردی را نشانهی اثربخشی بیشتر فعالیت ورزشی و رشد عضلانی خود میدانند.
اما آیا «رنجِ بدون درد» نیز وجود دارد؟ واقعیت این است که بخش عمدهای از رنجِ ما با «درد» ارتباطی ندارد. رنج کشیدن انسان عمدتا ناشی از احساسات منفی مانند شرم، غم، احساس گناه یا برخی موقعیتها مانند افسردگی، تنهایی، طردشدگی، ظلم و فقدان آزادی است. ذکر این نکته ضروریست که حتی اگر رنج از بیماری یا درد سرچشمه نگیرد، خود میتواند باعث ایجاد احساس بیماری یا ایجاد آن شود.
اهمیت آگاهی از نحوهی مواجههی فرهنگهای مختلف با «رنج»
عمیقترین شکل رنج را میتوان «اضطراب وجودی» دانست؛ یک نارضایتیِ برآمده از خودآگاهی که با موجودیت و معنای زندگی ما مرتبط است. چنین رنجی که ناشی از تلاش برای یافتن معنای زندگیست، اساسا یک تلاشِ شناختی محسوب میشود؛ تلاشی که دربرگیرندهی تفکرات، احساسات و البته المانهای فرهنگیِ مرتبط با محیط زندگی ماست. از همین رو، از نقش «فرهنگ» در رنج نمیتوان چشمپوشی کرد. تصورِ اینکه رنج کشیدن بهعنوان یک چیز خوب تلقی شود، دشوار به نظر میرسد، اما تفاوتهایی در نحوهی درک افراد از رنج وجود دارد که بر اساس جهانبینی و فرهنگِ آنها شکل میگیرد. توجه به این موضوع که برخی از مردم، تحتتاثیر فرهنگِ حاکم بر محل زندگی خود نسبت به رنج کشیدن نگاه مثبتتری دارند، میتواند از جهاتی مفید باشد. آگاهی از این موضوع که برخی از ملل، بهخصوص در کشورهای شرق آسیا، نسبت به رنج دیدگاهی مثبتتر دارند، ممکن است برای دیگر افراد انگیزهای باشد تا به شیوهای دگرگون به رنجِ خویش بنگرند. به زبانی سادهتر، با درنظر گرفتن تفاوت دیدگاه افراد نسبت به رنج و نحوهی کنار آمدن با آن، میتوان به دیگران کمک کرد تا برای مواجهه با رنج خویش به راهکارهای جدید روی بیاورند.
مواجههی روانشناسانه با رنج
«زیگموند فروید» باور داشت که انسان به دستِ خود، بستر «رنج» را گسترانده است. او سرچشمهی رنج را فرهنگ و تمدن میدانست. مقصود فروید از تمدن، مجموعه دستاوردهایی بود که موجب تمایز انسان و حیوان شدهاند. اما به لطفِ «ویکتور فرانکل» دیدگاههای پیشین در مورد رنج با پیشرفت مواجه شد. فرانکل انسان را موجودی رنجور مینامید و اساسا «انسان بودن» را مترادف با «رنج کشیدن» میدانست. تجارب دهشتناک فرانکل در اردوگاههای نازیها، دیدگاه او را نسبت به «رنج» وسیعتر و عمیقتر ساخت. فرانکل معتقد بود که مابین «محرکهای رنجآور» و «پاسخ ما نسبت به آن محرکها» یک فضای باریک وجود دارد که آن «فضا» در واقع همان «قدرت و تواناییِ ما» برای انتخابِ «نوع پاسخ به رنج» است. او میافزاید: در نوعِ پاسخ ما به رنج، نوعی «رشد و آزادی» نهفته است. پس به زبان سادهتر، ما در واکنش نشان دادن نسبت به رنج آزاد هستیم و این آزادی و حق انتخاب، موجب رشد ما خواهد شد. از همین رو، «رنج» در زندگی و شخصیت انسان از کارکردهای مختلفی برخوردار است و میتواند باعث تنزل یا رشد شخصیت افراد شود.
هنگام مواجههی روانشناسانه با رنج، اولین قدم «معنابخشی به رنج» است. این فرآیند با طرح برخی از سوالات آغاز میشود؛ سوالاتی از قبیل «برای چه کسی و چه چیزی رنج میبرم؟» یا سوالاتی در راستای منشا نهایی رنج، همانندِ «چرا رنج میکشم؟» طرح چنین سوالاتی نهتنها به روشن شدن موضوع کمک میکند، بلکه رنج را بهعنوان «راز وجودی انسان» به رسمیت میشناسد.
عنصر اصلیِ گفتمانهای روانشناسی معاصر، استفاده از استعارههای پزشکی بهمنظور توصیف «رنج روانی» است. روانشناسان، چنین رنجهایی را با استفاده از عباراتی مانند بیماری، علائم، عود، سندرم و تروما تعریف میکنند. رنج روانی میتواند ما را از نظر فیزیکی، عاطفی و اجتماعی تحتتاثیر قرار دهد. رنج روانی، سلامتی ما را از طریق تضعیف سیستم ایمنی بدن، اختلالات خواب، اختلال اشتها ضعیف میسازد و در نهایت منجر به انزواگزینی، تضعیف عملکرد کاری یا تحصیلی و مشکلات جدیتر میشود. در زمینهی روانشناسی بالینی، هدف اصلی انواع درمانها «التیام رنج» و توانمند ساختن مراجعان برای مدیریت بهتر آن است. همین موضوع بهخوبی نشان میدهد که «درمان روانشناختی» در قبال رنج کشیدن، تنها یک درمان نیست، بلکه چیزی شبیه به یک «تعهد اخلاقی» است؛ تعهدی فراتر از دادههای عینی، روشهای علمی، پژوهش و تکنیکهای تخصصی.
«درمان رنج» از طریق رجوع به «خاستگاهِ رنج» آغاز میشود. رواندرمانی قبل از هر چیز به فرد یادآور میشود که رنج بخشی از زندگی است. مراجعان باید رنج خویش را تشخیص دهند، سرچشمهی آن را شناسایی کنند و در نهایت دریابند که رویکردهای مشخصی برای «مدیریت رنج» وجود دارد. در واقع در مواجههی درمانی صحیح، مراجع باید متوجه شود که میتوان افسار رنج را در دست گرفت، اما غالبا نمیتوان آن را از بین بُرد. رنجها، فارغ از اینکه جسمانی، روحی یا روانی باشند، همگی برآمده از بهمریختگی ارگانیک، ذهنی، عاطفی یا فیزیکی هستند. هر چند رنج ممکن است همواره منبع واضحی نداشته باشد اما با این وجود میتوان با اطمینان گفت که طرز تفکر افراد و رویکرد ذهنی آنها میتواند رنج کشیدن آنها را تشدید کند یا تقلیل دهد. چیزی که تا اینجا دریافتهایم این است که بر اساس دیدگاه رواندرمانی، افکار انسان میتوانند بر رنجهای او دامن بزنند. این موضوع در اختلالاتی همانند افسردگی و اضطراب- که دربرگیرندهی طیف وسیعی از افکار و احساسات ویرانگر همانند خشم، غم و ناامیدی هستند- بهوضوح نمایان است. احساسات نهفته در اختلالات مذکور، بهطور تصاعدی باعث افزایش رنج میشوند.
پس از مرحلهی اول که شامل به رسمیت شناختن و شناسایی منابع رنج بود، نوبت به تفهیم «طولانی بودن فرآیند درمان رنج» میرسد. مراجع باید دریابد که درمان رنج از آنجایی که مستلزم یک فرآیند دقیقِ بازیابی و بازسازی درونیست، ممکن است از زمانی که او تصور میکند، بسیار طولانیتر شود. یکی دیگر از دلایل طولانی بودن درمان رنج این است که فردِ رنجور باید «گفتگوی درونی» خویش را متحول سازد و این اقدام از طریق برخی رویکردهای درمانی مانند «درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)» امکانپذیر خواهد بود. درمان ACTمیتواند از افکارِ ناامیدکنندهی مراجعان کاسته و احساس گناه را در آنها به حداقل برساند. آنها همچنین میتوانند از طریق این نوع درمان، خشم و اضطراب خویش را مدیریت کرده و با پذیرش انواع رنج، غم و اندوه، زندگی متفاوتی را تجربه کنند.
برای توضیح بیشتر در مورد اثربخشی درمان ACT در مواجهه با رنج، شناخت دو مفهوم زیر ضروریست:
- آمیختگی شناختی:
به حالتی اشاره دارد که مراجعان، «افکار» را با «واقعیت مطلق» یکسان میدانند و بر اساس واقعی پنداشتن معانیِ کلامی و افکار، عکسالعمل نشان میدهند. در این حالت ما در افکارِ خود دچار گمگشتگی شده و به زندگی و روابط خود، با دیدِ سنگین قضاوت مینگریم.
- «اجتناب تجربهای» یا «گسلش»:
به تلاش برای اجتناب از افکار، احساسات، خاطرات و سایر تجربیات درونی اشاره دارد. در این حالت، افراد میتوانند گامی به عقب برداشته و با بررسی مجدد افکار خود، انتخاب کنند که چگونه به آن افکار پاسخ دهند.
بنابراین، «آمیختگی با افکار دشوار» و «مقابله با احساسات دردناک» به احتمال فراوان، از فرآیندهای کلیدی در انواع مبارزات روانیِ انسان محسوب میشود. بخش عمدهای از پاسخدهی به رنج، به آموختن مهارتهای انعطافپذیری روانشناختیِ ACT وابسته است. اقداماتی همچون تضعیف مستقیمِ آمیختگی شناختی و افزایش انعطافپذیریِ روانشناختی، به پشتوانهی مهارتهای کلیدی ACT، میتوانند موجب بهبودیِ اوضاع زندگی شما و تسهیل مبارزه با رنج شوند.
نقش مراقبه و ذهنآگاهی در کاهش رنج
در تمرینات مراقبه، هدف اصلی «آگاهی و تمرکز بر لحظهی حال» است. مراقبه میتواند فرآیند مغز را تحتتاثیر قرار داده و باعث پدید آمدن تحولات مثبت شود. از جملهی این تحولاتِ مثبت میتوان به کاهش اضطراب اشاره کرد که شما در نتیجهی آن میتوانید به احساسات خود به همان گونهای بنگرید که واقعا وجود دارند. مراقبه میتواند بین «مرکز کنترل احساسات» و همچنین «مرکز کنترل ترس» در مغز ارتباط قویتری ایجاد کند تا شما بتوانید شاهد درد و رنج باشید، اما در دامِ آنها گرفتار نشوید. روی آوردن به مدیتیشن، منجر به بازنگری در الگوهای احساسی خواهد شد. بنابراین شما میتوانید بهواسطهی مدیتیشن و تامل در مورد الگوهای مذکور، به اصلاح آنها بپردازید. مدیتیشن یک راه اثباتشده برای کمک به شما در مدیریت رنج به حساب میآید.
ذهنآگاهی، به معنای آگاهی بدون قضاوت از لحظه حال، یک جنبهی کلیدی مراقبه است. اهمیت «ذهنآگاهی» در مقابله با رنج بهقدری چشمگیر است که میتوان آن را «پادزهر رنج» نامید. شما میتوانید از طریق ذهنآگاهی، انواع رنجهای روانی را کاهش دهید. در همین راستا ممکن است به یک درمانگر نیاز داشته باشید تا در انجام «ذهنآگاهی» به شما کمک کند.
سخن آخر
احتمالا تفکیک قائل شدن مابین مفاهیم «درد» و «رنج» کار آسانی محسوب نمیشود، اما از دیدگاهی شخصی شاید بتوان در یک جمله تمایز این دو مفهوم را بهخوبی روشن کرد: «رنج» ترجمهی «درد» است. به عبارتی دیگر، «رنج» برآمده از پاسخهای ذهنی و عاطفی نسبت به «درد» است. در واقع جنبههای بیولوژیکی و روانشناختیِ «درد» با یکدیگر ترکیب و مانند دود آتشی که به قصد باخبر کردن فرد از وجود یک خطر برافروخته شده است، زمینهی هشدار را فراهم میسازد.
«رنج» تمامیتِ ذهن ما را دربرمیگیرد و از این لحاظ میتوان گفت که «رنج» نسبت به احساساتی از قبیل غم، ترس… ماهیتی متفاوت دارد. زیرا «رنج» نه فقط از «احساسات منفی» بلکه از «افکار»، «باورها» و حتی از جنبههای مرتبط با خودآگاهی ساخته شده است.
اغلب مردم، از طریق تکرار مداوم افکار و بزرگنمایی جنبههای منفی در ذهن خود، دائما در حال نشخوار فکری هستند. از آنجایی که افکار منفی مانند جانورانی هستند که قابلیت تغذیه از خود را دارند، بنابراین چنین افکاری میتوانند دامنهی رنج را بهشدت وسعت بخشند. این وضعیت میتواند در افرادِ مبتلا به درد فیزیکی مزمن، شدیدتر باشد. در واقع «درد» ذاتا پدیدآورندهی افکار منفی و از مهمترین علل خودگویی است. در فرآیند ترجمهی درد به رنج، تنش و استرس عضلانی افزایش مییابد و این خودْ به تقویت و تحریک بیشترِ سیگنالهای درد منجر میشود؛ چیزی شبیه به یک سیکل معیوب!
بنابر گفتههای پیشین، کلید خوب زیستن مقابله با نشخوار فکری و تلاش برای گرفتار نشدن در دام رنج است. باید توجه داشته باشید که هیچ راهوروش مطلق و مشخصی برای درمان رنج وجود ندارد. همواره به خود یادآوری کنید که «رنج» همانند «صاعقه» ظاهر میشود و با اضطراب و هیاهو همراه است، اما در نهایت پایان مییابد. بنابراین، اگر از چیزی رنج میبرید، باید بدانید که شما توانایی مواجهه با آن را دارید و میتوانید از کارزار رنج، جان سالم به در ببرید و در نهایت، از پسِ این ستیزها با قدرتی دوچندان ظاهر شوید. درست به همین علت است که شما در جدال با رنج، هرگز نباید از بهره گرفتن از کمکهای تخصصیِ مشاوران و درمانگران غافل شوید. درمانگران میتوانند از طریق شناساییِ موقعیتهایی که باعث رنج میشوند و همچنین با ارائهی راهکارهای مقابلهای، شما را در این مسیر همراهی کنند.
نویسنده: مجید صادقحسینی
پانویس ها:
[1] «رنج ضرور» مربوط به رشد شخصی و یک رنج اجتنابناپذیر است. برای مثال، یک کودک باید بارها زمین خوردن را تحمل کند تا راه رفتن را بیاموزد و والدین نمیتوانند او را از این رنج نجات دهند. زیرا این رنج برای آموختن شیوهی ایجاد تعادل بر روی دو پای کودک یک رنج ضروری است. در مثالی دیگر میتوان به یک سرباز اشاره کرد که باید رنج آموزش اولیه را متحمل شود تا بتواند برای انجام وظیفهی نظامی آماده باشد.
[2] «رنج غیرضرور» آن شَریست که به دیگران وارد ساخته یا از جانب دیگران متحمل میشویم. برخلاف «رنج ضروری» که با «خویشتن» ارتباط دارد، «رنج غیرضروری» به دیگران، افکار، قضاوتها یا یک احساس خشمگین مرتبط است. «رنج غیرضروری» همانند یک سیکل دائمی، به طور مرتب در حال بازیابی است. برای مثال، «مرگ» به منزلهی توقف «رنج غیرضروری» و پذیرش «رنج ضروری» است.
[3] «گوروها» در واقع همان راهنمایان دینی در برخی ادیان همانند سیکگرایی، بوداگرایی و هندوگرایی هستند. نقش گورو در ادیان مذکور، همانند نقش مرشدان در صوفیگریست. از این رو، در ادیان آسیایی، به «گوروها» بهعنوان عاملی برای کسب فرزانگی نگریسته میشود.